[ویرایش] ۱ - نسبخانواده او ابوالقاسم فرزند محمدعلی فرزند هادی در ۳ ربیعالآخر ۱۲۳۶ [۱]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۱۹، به نقل از کجوری مازندرانی، قم، مکتبة الزهراء.
در تهران زاده شد. او و خاندان پدریاش به «نوری» اشتهار داشتند؛ نسبت «نوری» بهسبب سکونت جدشان، هادی، در بلدۀ نور بوده است. هادی که از تجار خوشنام این منطقه بود، در اواسط سلطنت فتحعلی شاه به تهران مهاجرت کرد. منابع به نیکی از او یاد کردهاند. [۲]
عبرت نائینی، محمدعلی، مدینة الادب، چ تصویری، ج۱، ص۱۰۳، تهـران، ۱۳۷۶ ش.
[۳]
نامۀ دانشوران، ج۲، ص۳۶۴، قم، ۱۳۷۹ ق/ ۱۳۳۶ ش
[۴]
آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة (قرن ۱۴ ق)،ج ۲(۱)، ص۵۹ مشهد، ۱۴۰۴ ق.
[۵]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۱۹، به نقل از کجوری مازندرانی، قم، مکتبة الزهراء.
ابوالقاسم لقب «کلانتری» هم داشتـه که سبب آن، انتساب بـه محمود خان کلانتر، دایـی خویش، بوده است.محمود خان که کلانتر تهران و مأمور رسیدگی به امور اجتماعی و اقتصادی این شهر بود، در سال قحط، به جرم تبانی با الواط و سارقان و شاید همدلی با بابیّه، با فرمان ناصرالدین شاه به دار آویخته شد. [۶]
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۵، ص۷۰، تبریز، چاپخانۀ شفق.
[۷]
آقابزرگ، الذریعة، ج۹(۱)، ص۴۷.
[۸]
«آیتالله میرزا ابوالقاسم کلانتر تهرانی»، ص۱، حوزه (بش ).
[۹]
بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، ص۱۸۷، تهران، ۱۳۸۹ ش.
[۱۰]
بامداد، مهدی، شرححال رجال ایران، ج۱، ص۲۰۸و ج۳، ص۴۲۸- ۴۲۹، تهران، ۱۳۷۱ ش.
همچنین برخی ابوالقاسم را «حاجی» خواندهاند. [۱۱]
آقابزرگ، الذریعة، ج۱۵، ص۲۷، ج۲۱، ص۱۳۶.
حالآنکه سرگذشتنامهها اشارهای به حجگزاری او نکردهاند.از محمدعلی، پدر ابوالقاسم، همینقدر میدانیم که همچون پدر خویش تجارت میکرده، بعدها به حلقۀ اهل علم وارد شده، و به کسب دانش پرداخته است. [۱۲]
نامۀ دانشوران، ج۲، ص۳۶۴، قم، ۱۳۷۹ ق/ ۱۳۳۶ ش
[۱۳]
آقابزرگ، الذریعة، ج۱۵، ص۲۷، ج۲۱، ص۱۳۶.
[۱۴]
آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة (قرن ۱۴ ق)،ج ۲(۱)، ص۵۹ مشهد، ۱۴۰۴ ق.
[۱۵]
عبرت نائینی، محمدعلی، مدینة الادب، چ تصویری، ج۱، ص۱۰۳، تهـران، ۱۳۷۶ ش.
[۱۶]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۱۹، به نقل از کجوری مازندرانی، قم، مکتبة الزهراء.
[ویرایش] ۲ - تحصیلاتابوالقاسم در آغاز، مقدمات علوم دینی را از فضلای وقت آموخت؛ آنگاه برای تکمیل آن، به همراه عموی خود رهسپار حوزۀ علمیۀ اصفهان شد که در آن زمان از رونق خوبی برخوردار بود (۱۲۴۶ ق/ ۱۸۳۰ م). وی نزدیک به ۳ سال، دورۀ سطح را نزد استادان این حوزه پی گرفت. او بعد از گذراندن این دوره، به تهران بازگشت و در ۱۲۵۱ ق/ ۱۸۳۵ م، برای کاملکردن دروس عالیه به عتبات عالیات رفت، اما بهسبب فراهمنشدن اسباب توقف، بیش از دو سال در آنجا نماند. ابوالقاسم پس از بازگشت به زادگاه خویش، به علوم ادبی هم روی آورد و از آن فارغ گشت. وی در همین ایام، ساکن مدرسۀ خان مروی شد و دورۀ خارج را در محضر استادان آنجا گذراند؛ علوم معقول را از ملا عبدالله زنوزی، و فقه و اصول را از بزرگانی چون شیخ جعفر کرمانشاهی فراگرفت. ابوالقاسم تهرانی در این زمان بهسبب میزان دانشش، نزد علمای روزگار شهره گشته بود. [۱۷]
آقابزرگ، الذریعة، ج۱۵، ص۲۷، ج۲۱، ص۱۳۶.
[۱۸]
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۵، ص۷۱، تبریز، چاپخانۀ شفق.
[۱۹]
«آیتالله میرزا ابوالقاسم کلانتر تهرانی»، ص۱، حوزه (بش ).
[۲۰]
«کلانتری تهرانی، ابوالقـاسم»، راسخـون (بش ).
[ویرایش] ۳ - مسئولیتهای ویابوالقاسم تهرانی در ۱۲۷۷ ق/ ۱۸۶۰ م، از نجف روی به تهران نهاد و در آنجا عهدهدار زعامت و مرجعیت شرعی گشت. او به درخواست حاج ملا علی کنی، در مدرسۀ فخریۀ مروی ــ از بنـاهای خیریۀ حاج محمدحسین خـان فخرالدوله ــ به مدت ۷ سال، به تدریس فقـه و اصـول مشغول شد، چنانکه در مجالس درس وی، هر روزه جمعی از علما و فقها شرکت میکردند، از جمله: فرزندش ابوالفضل تهرانی (ه م)، سید حسین بن صدرالحُفّاظ قمی، شیخ فضلالله نوری، شیخ عبدالنبی نوری، شیخ محمدصادق تهرانی معروف به بلّور، و شیخ حسنعلی تهرانی. [ویرایش] ۴ - سالهای پایانی عمروی در سالهای پایانی عمر، نابینا شد که به همین مناسبت، فرزندش ابوالفضل قصیدهای سرود و در آن، ضمن ستایش پدر، چگونگی ابتلای او را به چشمدرد توصیف کرد؛ ابوالفضل در پایان این قصیده، از امام زمان (ع) برای وی، شفا مسئلت کرده است. [ویرایش] ۵ - وفاتشابوالقاسم سرانجـام در ۳ ربیعالآخر ۱۲۹۲ ــ مطـابـق بـا سـالروز تولدش ــ درگذشت. او را در مقبرۀ شیخ ابوالفتوح رازی، واقع در پشت بقعۀ امامزاده حمزه در جوار مزار حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک سپردند. [۲۱]
نامۀ دانشوران، ج۲، ص۳۶۵، قم، ۱۳۷۹ ق/ ۱۳۳۶ ش
[۲۲]
آقابزرگ، الذریعة، ج۲(۱)، ص۶۰.
[۲۳]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۲۰-۲۲۱، به نقل از کجوری مازندرانی، قم، مکتبة الزهراء.
[۲۴]
عبرت نائینی، محمدعلی، مدینة الادب، چ تصویری، ج۱، ص۱۰۳، تهـران، ۱۳۷۶ ش.
[۲۵]
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۵، ص۷۱، تبریز، چاپخانۀ شفق.
[۲۶]
ابوالفضل تهرانی، دیوان، به کوشش جلالالدین محدث، ص۲۶۰ بب، تهران، ۱۳۶۹ ق.
[ویرایش] ۶ - ازدواجنتیجۀ ازدواج ابوالقاسم تهرانی دو پسر بود؛ نخستین آنها، محمدعلی، از علما بوده، و چندی پس از درگذشت پدر، از دنیا رفته است. [۲۷]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۲۱، به نقل از کجوری مازندرانی، قم، مکتبة الزهراء.
ابوالفضل، فرزند دوم، پس از ابوالقاسم مرجع تقلید مردم تهران شد. او در سوگ پدر خویش، دو مرثیه سروده، [۲۸]
ابوالفضل تهرانی، دیوان، به کوشش جلالالدین محدث، ص ۱۴۶ ببو ۳۹۰ بب، تهران، ۱۳۶۹ ق.
و کتابی هم با عنوان صدح الحمامة فی احوال الوالد (والدی) العلامة (به کوشش محمد کاظم، تهران، ۱۳۸۶ ش)، در گزارش احوال او نوشته است. [۲۹]
آقابزرگ، الذریعة، ج۱۵، ص۲۷.
[ویرایش] ۷ - آثارالتقریرات: ابوالقاسم تهرانی در ایام تلمذ در محضر شیخ جعفر کرمانشاهی و شیخ مرتضى انصاری، از مجموعۀ مباحث فقه و اصول ایشان، دو کتاب به نام التقریرات فراهم کرد (نامه، همانجا؛ [۳۰]
آقابزرگ، الذریعة، ج ۴، ص۳۶۹.
تنظیم تقریرات شیخ جعفر کرمانشاهی در ۱۲۶۶ ق/ ۱۸۵۰ م پایان پذیرفته، و نسخهای از آن در کتابخانۀ شیخ جعفر بن محمد (سلطانالعلماء) موجود بوده است. [۳۱]
دانشنامۀ جهان اسلام، ج۸، ص۷۵۵، تهران، ۱۳۸۳ ش.
ابوالقاسم تقریرات شیخ مرتضى انصاری را نیز گرد آورد که بعدها فرزندش ابوالفضل بخشهایی از آن را پس از تنظیم و تبویب، با عنوان مطارح الانظار به چاپ رساند؛ درواقع، این کتاب در علم اصول است و مباحث الفاظ و ادلۀ عقلیه را در بر میگیرد. [۳۲]
آقابزرگ، الذریعة، ج۲۱، ص۱۳۶.
رسالههای مطارح الانظار اینهایند: «اجتماع امر و نهی»، «اجتهاد و تقلید»،«اِجزا»، «اصل برائت»، «اقتضای فسادکردن نهی»، «حسن و قبح شرعی و عقلی»، «صحیح و اعم»، «ضد و عام و خاص»، «مجمل و مبیَّن»، «مطلق و مقیَّد»، «مفهوم و منطوق»، «مقدمۀ واجب و امر به شیء» و «ملازمه». [۳۳]
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۵، ص۷۱، تبریز، چاپخانۀ شفق.
[۳۴]
آقابزرگ، الذریعة، ج۲۱، ص۱۳۶.
[۳۵]
آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة (قرن ۱۴ ق)،ج ۲(۱)، ص۵۹ مشهد، ۱۴۰۴ ق.
[۳۶]
عبرت نائینی، محمدعلی، مدینة الادب، چ تصویری، ج۱، ص۱۰۳، تهـران، ۱۳۷۶ ش.
[۳۷]
نامۀ دانشوران، ج۲، ص۳۶۴، قم، ۱۳۷۹ ق/ ۱۳۳۶ ش
افزونبر اینها، رسالههایی اصولی چون «استصحاب»، «تعادل و تراجیح»، «حجیت ظن و قطع» و «مشتق» نیز از او بر جای مانده که گویا جداگانه منتشر گشته است. [۳۸]
مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۵، ص۷۱، تبریز، چاپخانۀ شفق.
[۳۹]
شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ص۲۲۰، به نقل از محمد ثقفی تهرانی، قم، مکتبة الزهراء.
چاپهای ابتدایی مطارح الانظار بهشکل سنگی بوده (برای نمونه، تهران، ۱۳۰۸ ق؛ به کوشش نوروزعلی کتابفروش تهرانی، تهران، ۱۳۱۴ ق) که بعدها در قالبی پاکیزهتر به طبع رسیده است (قم، ۱۴۲۵ ق/ ۱۳۸۳ ش؛ به کوشش علی فاضلی، تهران، ۱۳۸۶ ش).ابوالقاسم همچنین رسالههایی فقهی با موضوعاتی چون «اجاره»، «احیای موات»، «خلل»، «رهن»، «زکات»، «صلات»، «صلات مسافر»، «طهارت»، «غصب»، «قضا و شهادات»، «لُقَطه» و «وقف» نوشته که هیچکدام به چاپ نرسیده است. [۴۰]
آقابزرگ، الذریعة، ج۲(۱)، ص۶۰و ۶۱.
ابوالقاسم رسالهای نیز در ارث دارد که نسخهای از آن در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار (مدرسۀ عالی شهید مطهری کنونی) موجود بوده است. او این اثر را در رد رسالۀ ارث سید اسماعیل بهبهانی نوشته است. [۴۱]
آقابزرگ، الذریعة، ج۲(۱)، ص۶۰و ۶۱.
[۴۲]
دانشنامۀ جهان اسلام، ج۸، ص۷۵۵، تهران، ۱۳۸۳ ش.
[ویرایش] ۸ - پانویس
[ویرایش] ۹ - منبع• موسوی، مرتضی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه تهران بزرگ، برگرفته از مقاله «ابوالقاسم تهرانی(فقیه)»، ص۲۱. ردههای این صفحه : علمای تهران
|