[ویرایش] ۱ - ظاهر او در نمایشهای روحوضیشُلی یکی از ۵ تیپ اصلی نمایشهای روحوضی (تخت حوضی) بود [۱]
بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، ص۱۸۰، تهران، ۱۳۴۴ ش.
که با ظاهری پریشان و آب دماغ آویزان، [۲]
غریبپور، بهروز، تئاتر در ایران، ص۵۴، تهران، ۱۳۸۴ ش.
مظهر بیعرضگی، ننری، بچهننهبودن، تنبلی و بیکارگی بود. [۳]
لغتنامۀ دهخدا. ذیل واژه
[ویرایش] ۲ - لهجه اوشلی لهجۀ خاصی داشت که آمیزهای از لهجههای مختلف بود و البته خوشمزگی درمیآورد. [۴]
آقا عباسی، یدالله، دانشنامۀ نمایش ایرانی، ص۴۷۴، تهران، ۱۳۹۱ ش.
[ویرایش] ۳ - تمسخر او با نام خاصاین شخصیت را گاه به تمسخر اوسفرزی (استاد فرزی) یعنی آدم چابک و چالاک و زبر و زرنگ میخواندند. [۵]
لغتنامۀ دهخدا. ذیل واژه
[ویرایش] ۴ - اسم شناخته شده او در تهراندر تهران شخصیت شلی با نام ابرامشلی، یا ابراهیمشلی شناخته میشد. [ویرایش] ۵ - نسباین شخصیت که نقش فرزند حاجی ارباب «سیاه» را بر عهده داشت، معمولاً با «سیاه» روی صحنه میآمد و از رقبای او به شمار میرفت، دائماً مورد تمسخر سیاه قرار میگرفت و هرکاری که میکرد، بازنده بود. تلاش او در جلب توجه حاجی (پدرش) نیز بیفایده مینمود. [۶]
رازی، فریده، نقالی و روحوضی، ص۱۳۰، تهران، ۱۳۹۰ ش.
اما همۀ کارهای او مورد تعریف و تمجید مادرش قرار میگرفت. [۷]
شهری، جعفر، تهران قدیم، ج۲، ص۷۸، تهران، ۱۳۸۳ ش.
[ویرایش] ۶ - ظاهر نقش اواین نقش متضمن شل راهرفتن، حرفزدن، نگاهکردن، دست تکاندادن، بیحال، وارفته و کرخبودن همراه با بیانی لق و کشدار و درعینحال شیرین و جذاب بوده است. [ویرایش] ۷ - افراد اجرا کننده شخصیتهای نمایشهای روحوضیدشواریِ اجرای این نقش، سبب شد تا کمتر کسی به اجرای آن رغبت نشان دهد و رفتهرفته از شخصیتهای نمایشهای روحوضی حذف شد. بههمینترتیب از ۱۳۱۰ ش تاکنون بهجز کاظم شیرینسخن (کاظمشلی)، ابرامحمومی، رضا شهبازی، حبیبسلمونی و محمدلوده، کس دیگری جرئت اجرای این نقش را نداشته است. [۸]
احمدی، مرتضى، کهنههای همیشهنو، ص۲۰۲، تهران، ۱۳۸۰ ش.
[۹]
غریبپور، بهروز، تئاتر در ایران، ص۵۳، تهران، ۱۳۸۴ ش.
[ویرایش] ۸ - روایت یکی از نمایشهای اوشهری روایت کلی یکی از نمایشهای ابراهیمشلی را اینچنین عنوان میکند: مادر شلی به فکر زندادنش میافتد و برایش به خواستگاری میرود. وقتی پدر دختر از کسب و کار و هنر داماد سؤال میکند، مادر هزار هنر برایش میتراشد و در هر تعریفش صد جور قربانصدقهاش میرود. هنرهایش را بادبادکبازی و کبوتربازی میگوید و اینکه بادبادکش هوا نرفته پایین میافتد و کبوترش نپریده زمین میخورد. از کمالاتش اینکه در غذاخوردن ۴ دوری را یکنشست خالی میکند و چپقکشیدنش، که سرچپق توتون را با یک نفس بالا میکشد؛ اَخ و تفش تا ده قدم پرت میشود و آروغش صدای توپ شِرَبْنِل میکند. آنگاه که حرف کاسبی شلی پیش میآید، مادر برخاسته چند بوسه بر سر و صورتش میزند و میگوید که کاسبیاش هم اینکه میتواند آبزرشک و آب آلو و سیب قندک و خیار دولاب داد بزند، آن هم جوری که همه باورشان میشود و هر طوافی در کوچه چیزی داد بزند، او هم ادایش را درمیآورد. داماد به این عرایض گوش داده و هر دم نیشش به بناگوش میرود و آب از چک و چولهاش سرازیر میشود و درضمن گوشدادن و لوسکردن خود و کج و کوله نمودن اندام و سر و گردن با هر حرف مادر، چیزی هم او اضافه میکند. دستهایش را روی زانوهایش گذاشته، شستهایش را دور هم میچرخاند و پدر عروس که علت این کار را جویا میشود، مادر به جواب میگوید که این شغل و هنر تازهاش میباشد. چون سؤال میشود که جز اینها هنر دیگری هم از او برمیآید؟، میگوید: بله که بر میآید! از آن طرف هم میتواند شستهایش را بچرخاند. [۱۰]
شهری، جعفر، تهران قدیم، ج۲، ۷۸-۷۹، تهران، ۱۳۸۳ ش.
نمایش با ضرب و رقص مطربها و آواز «ای یار مبارک بادا» به پایان میرسد.[ویرایش] ۹ - الگو بودن اوشلی الگوی بسیاری از شلیها و بچههای لوس بود که در رادیو مورد تقلید قرارگرفت. [۱۱]
آقا عباسی، یدالله، دانشنامۀ نمایش ایرانی، ص۴۷۴، تهران، ۱۳۹۱ ش.
در زبان کوچه و بازار نیز، آدمهای لخت و سست و بیحال و بچهننه را «ابرامشلی» یا «اوسفرزی»، یا «اوسفرزی توی عروسی» میخوانند. [۱۲]
لغتنامۀ دهخدا. ذیل واژه
[ویرایش] ۱۰ - پانویس
[ویرایش] ۱۱ - منبع• سجادی، پریسا، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه تهران بزرگ، برگرفته از مقاله «ابراهیم شلی»، ص۹. ردههای این صفحه : شخصیت های نمایشی تهران
|